اصن یادم نمیره اون روزو که بابام کارنامه ترممو گرفته بود دستش، انگشتشو رو نمره ها دونه دونه میاورد پایین که دونه دونه بازجویی کنه. من داشتم از ذوق رسیدن انگشتش به زبان انگیسی نوزده و فلسفه منطق هجده و ادبیات بیست اوردوز میکردم، بابام انگار که تو فیلم سانسور شده صحنه دیده باشه، نرم نرم همه رو رد کرد رفت وایساد رو سیزده تاریخ. تا شب هم همونجا موند.
۲۰ شهریور ۹۵ ، ۰۷:۴۱