همیشه تنها

همیشه تنها

پیامک
  • ۲۷ ارديبهشت ۹۹ , ۲۱:۲۱
    ردپا
متمایلات
کلیک‌خور
پیوندها

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

غبطه می‌خورم به آدمایی که برای آرزوهاشون مجبور به صبر نیستن. که حسرت‌های کهنه ندارن. که فرق قیمت‌های بازار تره‌بار رو با مغازه نمی‌دونن. که تاحالا قیمت‌های فروشگاه‌ها رو قبل و بعد تخفیف حساب نکردن. که هیچوقت بین قرص‌های ایرانی و امریکایی به خاطر قیمتشون ایرانی رو برنداشتن. غبطه می‌خورم به کسایی که معلوم نیست چطور با یه شغل معمولی که خیلیا توش معمولی‌ان، سوپر پولدار می‌شن و هیچ ترسی ندارن، هیچ عذاب وجدانی ندارن، غمی ندارن. غبطه می‌خورم به حتی پُزهای کودکانه‌شون، تظاهرهای ناشی از نوکیسگی، فخر فروشی‌های رقت‌بار. غبطه می‌خورم به کسی که در روزهای خیلی سختِ کشورش، نه تنها سفره‌اش کوچیک نشد، که چند میلیارد هزینه کرد برای یه سفر خارجی...

۲۲ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۵۸
حمیده کوه افکن

برای لحظاتی، به یمنِ خطای شیرینِ یک بنگاه‌دار در معیار میلیون و میلیارد، رویای ما در یک قدمی واقعی شدن ایستاد. ایستاد و هی قد کشید، بزرگ شد، رنگین کمانی از نور و رنگ دورش پیچید و دلبری‌ها کرد. ما، خانواده‌ای شدیم که در رویای زندگی در یک خانه حیاط‌دار غرق بودیم. سرمست بودیم

در کوچهٔ بن‌بستی ایستاده بودیم و بعد از حساب و کتاب‌ها دیدیم نه تنها از پس خریدنش برمی‌آییم، که با باقی پول‌ها وسایل خانهٔ جدید هم نو می‌شوند. طبقه دوم شده بود برای من. یکی از خواب‌ها شده بود کتاب‌خانه و استودیوی تمرین موسیقی. حیاط شده بود پر از گل و درخت. روی بوم داشتیم انباری می‌ساختیم. کارگاه معرق‌کاری بابا هم بالا بود. به روزهایی که نوه‌ای به خانواده اضافه شود هم فکر کردیم

زندگی قشنگ‌تری شده بود. نه که وقتی فهمیدیم سه برابر موجودی‌مان باید هزینه کنیم، از قشنگی زندگیمان کم شده باشد، نه. اما رویایی که سالها پیش بعد از آپارتمان‌نشینی، باز در دل همه‌مان جوانه کرده بود برای لحظاتی گل کرد، رشد کرد، توان گرفت، به واقعیت خیلی نزدیک شد، قدرتمند و خیلی زیبا شد.

۱۱ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۱۷
حمیده کوه افکن