قضیه تلفنه!
چند جا خوندم که کسانی هستند (شبیه من) که از صحبت تلفنی فراریان. میگن اسمش فوبیای زنگ تلفنه. من فوبیای سوسک دارم و میدونم که فوبیا یعنی وحشت، تنگی نفس، خشکی دهن، تپش قلب، افت قند خون و احتمالا خواب آشفته، پس بعید میدونم که همهٔ آدمایی که پیام نوشتاری یا پیغام صوتی رو به صحبت لایو تلفنی ترجیح میدن، فوبیا داشته باشن!
خیلیا بیشتر ریاکشنشون به حرفهایی که میشنون تو میمیک صورت و زبان بدنشونه و تلفن مجبورشون میکنه به جمله ساختنهای بیهوده، در حالی که میشه با فقط یه نگاه، دو صفحه پشت و رو حرف زد! و حقیقتا بلدی میخواد که اصوات و کلمهها و جملهها رو جایگزین زبان بدن کنی و از گزافه و مهملگویی خودت شرمنده نباشی. برای این آدما متن اولویت داره به صدا، چون میشه خلاصه، با استیکر و ایموجی، و بی زمان و مکان حرف زد و جواب گرفت. آدما همیشه وقت و حوصله ندارن و این نرمالترین ویژگی ماست. هیچ اشکالی نداره اگه به هم احترام بذاریم، یه بار تماس گرفتیم جواب نداد؟ ناناستاپ زنگ نزنیم تا بالاخره جواب بده! پیام بدیم. اگه حدس میزنیم شماره رو نشناخته خودمونو مستقیم و مودب و بی شوخیهای ننرِ دهه شصتی (باشه دیگه بی معرفت، دیگه مارو نمیشناسی! یا، حالا آشنا میشیم باهم!) معرفی کنیم، کارمونو بگیم و منتظر باشیم یا پیام بده یا زنگ بزنه. موبایل آدما این روزها بخش جدا نشدنی زندگیشونه. توش کتابا و مقالههاشون هست، خانوادهشون هست، کارشون، تفریحشون هست، دوستاشون هست. آدما رو همیشه در خدمت خودمون نخوایم. .
مرد بزرگی یه روزی بهم گفت: ممکنه اون تایمی که تو ریلکس نشستی موزیک گوش میدی و برای کسی میفرستیش، اون طرف تو اوج شلوغی و اضطراب و خستگی باشه، فرصت بده. از تاخیر ابراز احساسش به حسی که باهاش شریک شدی نرنج.