آدمهایی در زندگیات هستند که باید در رأس برآورده کردن انتظاراتت باشند، وگرنه تنهایی. آدمهایی که انقدر به تو نزدیکند که براساس عرف و عقل، باید بیشترین عشق را به تو بدهند، بیشترین احترام را برایت قائل باشند، بیشترین صمیمیت مابینتان وجود داشته باشد؛ اما نیست. انتظار شما بیجا نیست، اما توان آنها کم است. مشکلی هست. چیزی این بین مانع برآورده شدن این انتظارات است. و تقصیر هیچکس هم نیست. شاید تقصیر تروماها و کمبودها و رنجهاست. اما باید بپذیرید که بیش از این نمیشود نزدیک شد، بیش از این نمیتواند دوستت داشته باشد، نمیتواند به خوبی از تو حمایت کند، نمیتواند کاملا لایق عنوانش (پدر، مادر، همسر، رفیق) باشد و همیشه چیزهای مهم زیادی در ارتباط شما مفقود است؛ صداقت، صمیمیت، محبت، احترام، حمایت...
رسیدن به این درک و پذیرش آن دردناک است. اما درنهایت، این درک شما را آرامتر و منطقیتر میکند. جاهای خالی پر نمیشوند اما شاید از این به بعد چشمهایتان را کمتر آزار بدهند.