تلافی
باید معنی "آرامش داشتن" و "آرامش نداشتن" را فهمیده باشی، پیر شدن و وقتهای اضافی و روزهای فکر کردن و فکر کردن و هیچ کاری جز فکر کردن نداشتن را باید به چشم دیده باشی، وجدانهای در جوانی خواب و در روزهای پیری بیدار را باید دیده باشی، بغض کردنها، حسرت خوردنها، افکار همیشه زنده، خاطرات همیشه جلوی چشم، عذابها و ایکاشها را باید در پیرزن و پیرمردی دیده باشی تا خیالت از عدالت این دنیا راحت شده باشد. بعد میتوانی با اعتماد به خدا و عدالتش، آدم بدها را بسپاری به دست روزگار. میتوانی دعا کنی خدا درست در لحظهای که همۀ آدمها بیشتر از هوا و غذا به آرامش نیاز دارند، آرامش را از فلان کس بگیرد. دعا کنی روزهایی را که همۀ آدمها نیاز به حس خوبِ مرور خاطرات مثبت دارند تا احساس ارزشمندی کنند، تا احساس کنند در جوانی و میانسالی انسان بودهاند، مفید و شریف بودهاند، فلان کس خاطرات آزار و رنج و مصیبتهایی که رسانده مرور شود برایش و مجبور شود برای کسب غرور کهنسالی دروغ بگوید به همه، بعد از خودش بیشتر متنفر شود. میتوانی برای آدمهای بد دعا کنی که روزهای طولانی، شبهای طولانیتر، خاطرات زنده و وجدانهای بیدار داشته باشند. همین برای مرگی دردناک کافیست. مرگی آنقدر دردناک که خیالت راحت باشد تمام روزهای مردن و زنده شدن، تمام فریاد کشیدنهای توی گلو، تمام دردهای تمام نشدنی جوانیات را تلافی میکند. اگر آدمِ تلافی کردنی، چی از چنین رنجی برای او دردناک تر؟!